جایی هست در فاصله میان کعبه تا لب های تو، من نماز صبح را آنجا می خوانم، نیمرخی به سمت تو و نیمرخی به سوی کعبه، نیم نگاهی به تو، نیم نگاهی به کعبه،
خدا یک بار از من پرسید: تو چرا گناه می کنی؟ من در پاسخش سر به زیر افکندم و چشمهایم را بستم. خدا دست روی سرم کشید و گفت: پس کی توبه می کنی؟ من بیشتر خجالت کشیدم. گفت: من منتظرم .
فکر می کنم عاقبت خدا مرا ببرد به بازار، روی پیشانی ام بنویسد: فروشی!
ترا به خدا به هر قیمتی شده، بیا و چشمهایم را بخر، مگذار حسرت دیدنت تا ابد بر دلم بماند ...
من فاصله زیادی با خدا ندارم، اگر دستهایم را بالا بگیرم و روی پنجه پاهایم بایستم، می توانم با نوک انگشت هایم دامانش را لمس کنم ... و خدا فاصله زیادی با من ندارد، اگر لبخند بزند، ضربان قلبم تند می شود،... آنقدر از خدا اینجا می نویسم، تا باز بیاید و چشمهایم را ببوسد ...
سلام خوبی؟؟؟
نوشتت خیلی جالب هستش خیلی
به منم سری بزن
موفق و پیروز باشی خدا حافظ
از طرف بچه های صالحی و نیش جان بالا
سلام
وبلاگ عالی داری
موفق باشی
بابای
سلام
ممنون بهم سر زدی و ممنون از نظرت
وبلاگت قشنگ و متن ها زیباست
دلت شاد
زیبا بود
( خدا یک بار از من پرسید تو چرا گناه می کنی؟ من در پاسخش سر به زیر افکندم و چشمهایم را بستم).
-----------------
موفق باشی
خوشحال می شم به من هم سر بزنی
بایییییی
سلام.
نئجه سیز؟
والله من کی اینانمیرام سیز بو ۹۹ یاشینان بئله ساز چالاسیز. کاش منده سیزجه یاشییام.
نه دئمک بلکه ده ۱۰۱ یاشادیم.
سیزی یورولمییاسیز.
هله لیک.
هرگز زندگی ات را قربانی هیچ چیز نکن! همه چیز را قربانی زندگی کن! زندگی هدف نهایی است، بزرگتر از هر کشوری، بزرگتر از هر کیشی، بزرگتر از هر بتی، بزرگتر از هر آرمانی.
ممنون که به ما سر زدین. سبز باشین. . .
در نمازم خم ابروی تو در یاد آمد
حالتی رفت که محراب به فریاد آمد
شاید شعر درست نتونسته باشم بنویسمش ولی تا مطلب زیبا تون رو خوندم یاد این شعر افتادم
خیلی زیبا نوشتین