-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 13 اردیبهشت 1385 22:40
جایی هست در فاصله میان کعبه تا لب های تو، من نماز صبح را آنجا می خوانم، نیمرخی به سمت تو و نیمرخی به سوی کعبه، نیم نگاهی به تو، نیم نگاهی به کعبه، خدا یک بار از من پرسید: تو چرا گناه می کنی؟ من در پاسخش سر به زیر افکندم و چشمهایم را بستم. خدا دست روی سرم کشید و گفت: پس کی توبه می کنی؟ من بیشتر خجالت کشیدم. گفت: من...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 11 بهمن 1384 23:14
به تو ای دوست سلام دل صافت نفس سرد مرا آتش زد کام تو نوش و دلت گلگون باد بهل از خویش بگویم که مرا بشناسی روزگاریست که هم صحبت من تنهاییست یار دیرینه من درد و غم رسواییست عقل و هوشم همه مدهوش وجودی نیکوست ولی افسوس که روحم به تنم زندانیست چه کنم با غم خویش؟ گه گهی بغض دلم میترکد دل تنگم زعطش میسوزد شانه ای میخواهم که...
-
گابریل گارسیا مارکز
سهشنبه 4 بهمن 1384 14:51
سیزده خط برای زندگی دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو . بلکه به خاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم. هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که جنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود. اگر کسی تو را آن طور که میخواهی دوست ندارد . به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد. دوست واقعی کسی است که...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 24 دی 1384 19:53
در گذرگاه زمان، خیمه شب بازی دهر با همه تلخی و شیرینی خود می گذرد ... عشق ها می میرند ، رنگ ها رنگ دگر می گیرند ... و بهاران ز پس هم سپری می گردند و فقط خاطره هاست که چه شیرین و چه تلخ ، دست ناخورده به جا می مانند ...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 27 آبان 1384 21:52
فاتحان شهرهای رفته بربادیم باصدایی ناتوانتر زانکه بیرون آید ازسینه راویان قصه های رفته ازیادیم کس به چیزی یا پشیزی برنگیرد سکه هامان را کتابی بی برگ و برم کدامین صفحه ی مرا خوانده ای؟ هر ورق من دردی پنهان بگو از من چه میدانی؟ نام من...؟ با سرفصلی جاودانه یا مخدوش؟ چرا بسنده می کنی!! تنها به جلد زیبایم منگر هر سطر من...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 آبان 1384 19:12
من تماشای تو می کردم و غافل بودم کز تماشای تو خلقی به تماشای منند گقته بودی که چرا محو تماشای منی و چنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی
-
دادگاه
پنجشنبه 26 آبان 1384 14:05
تو را به دادگاه خواهم کشید ... شاید به حبس ابد محکوم شوی. جزئیات جنایتت هنوز معلوم نیست. اما اثر انگشتت را ... روی قلب شکسته ام یافته اند!!!
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 26 آبان 1384 13:41
تقدیم به تو که هراس از دست دادنت دیگر مرا نمی آزارد دو همســـفر برو ای روح من آزرده از تو... ترک کن مـــا را که من در باغ تنهایی ببویم عطر گلهای رهایـی را برو ای نا شناس آشنای من! که در چشمت ندیدم آشنایی را تویی از دودمان من ولی دود از دمار من بر آوردی به چشــمم تیره کردی روزهای آشنایی را من از آغاز میلاد تو همراهت...